غزل شمارهٔ 517
1. منازل سفرت پیش دیده میآرم
2. اگر چه هیچ به منزل نمیرسد بارم
3. گیاه مهر بروید ز خاک منزل تو
4. که من ز دیده برو آب مهر میبارم
5. از آن به روز وداعت نهان شدم ز نظر
6. کز آب چشم روان فاش میشد اسرارم
7. مجال آمدن و پای راه رفتن نیست
8. که رخت خویش بر آن خاک آستان دارم
9. به روز گویمت: امشب به خواب خواهم دید
10. چو شب شود همه شب تا به روز بیدارم
11. گرم به روز قرارست یا به شب بیتو
12. ز روز وصل و شب صحبت تو بیزارم
13. به جای آنم، اگر بر دلم ببخشایند
14. که دل بدادم و از درد بیدلی زارم
15. مرا به خوان وز درد فراق هیچ مپرس
16. که آب دیده نیابت کند ز گفتارم
17. ببر ز من طمع طوع و بندگی، که هنوز
18. بدان کمند که افگندهای گرفتارم
19. بتاب دوزخ هجران تمام خواهم سوخت
20. اگر سبک نبدی در بهشت دیدارم
21. تویی ز مردم چشمم عزیزتر، گر چه
22. من از برای تو در چشم مردمان خوارم
23. دل از رکاب تو خالی نمیشود باری
24. اگر چه نیست بر آن در چو اوحدی بارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده