غزل شمارهٔ 519
1. گمان مبر که ز مهر تو دست وادارم
2. که گر چه خاک زمینم کنی، هوا دارم
3. اگر جهان همه دشمن شوند باکی نیست
4. مرا ز غیر چه اندیشه؟ چون ترا دارم
5. مرا که روز و شب اندیشهٔ تو باید کرد
6. نظر به مصلحت کار خود کجا دارم؟
7. به وصل روی تو ایمن کجا توانم بود؟
8. که دشمنی چو فراق تو در قفا دارم
9. دلم شکستی و مهرت وفا نکرد، که من
10. به خردهای چنان با تو ماجرا دارم
11. ز آشنا دل مردم درست گردد و من
12. شکسته دل شدن از یار آشنا دارم
13. قبول کن ز من، ای اوحدی و قصهٔ عقل
14. به من مگوی، که من درد بیدوا دارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده