اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 586

1. ما چشم جهانیم، که این راز بدیدیم

2. پوشیده رخ آن بت طناز بدیدیم

3. هم صورت او از همه نقشی بشنیدیم

4. هم لهجهٔ او در همه آواز بدیدیم

5. آن قامت و بالا، که بجز ناز ندانست

6. بی‌عشوه خرامان شد و بی‌ناز بدیدیم

7. پیش از زحل و زهره و برجیس بگفتیم

8. ما طلعت خورشید یک انداز بدیدیم

9. چون شمع به یک لمعه گران نور نمودیم

10. صد بار زبان در دهن گاز بدیدیم

11. تا گشت وجود و عدم ما متساوی

12. او را ز وجود همه ممتاز بدیدیم

13. زین کهنه قفس باز نگردیم و ز بندش

14. تا سوی فلک فرصت پرواز بدیدیم

15. یاران قدیمی، که ز ما روی نهفتند

16. چون پرده تنک شد همه را باز بدیدیم

17. سازیست بزرگ این تن و ما کوشش بسیار

18. کریدم که ماهیت این ساز بدیدیم

19. از عجز بدین در ننهادست کسی پای

20. ما سر بنهادیم چو اعجاز بدیدیم

21. دوش اوحدی از واقعه ما را خبری داد

22. هم شکر که یک واقعه پرداز بدیدیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
* هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
شعر کامل
حافظ
* الا گر جفا کردی اندیشه کن
* وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
شعر کامل
سعدی
* هر غمی را فرجی هست ولیکن ترسم
* پیش از آنم بکشد زهر که تریاق آید
شعر کامل
سعدی