اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 589

1. حال این پیکر از آن بتگر دانا پرسیم

2. یا خود از پیش حکیمان توانا پرسیم

3. چه طلسمست درین گنج و چه رسمست او را

4. یا چه اسمست؟ کسی نیست کزو وا پرسیم

5. راه بسیار درین خانه، ولیکن ما را

6. راه آن نیست که گوییم سخن، یا پرسیم

7. هر که ما را بشناسد به خدا راه برد

8. کو شناسنده؟ که از وی سخن ما پرسیم

9. جان مسیحست و صلیبش تن و این معنی را

10. زود دانیم اگر پیش مسیحا پرسیم

11. سر فرزند درین خانه نشد پیدا، لیک

12. چون به آن خانه در آییم ز بابا پرسیم

13. روح را پیشتر از آدم و حوا اصلیست

14. ما نه طفلیم، که از آدم و حوا پرسیم

15. صد هزار اسم فزونست و مسماش یکی

16. اسم جوییم کنون؟ یا ز مسما پرسیم؟

17. حال امروز بپرسیم ز داننده به نقد

18. حال فردا بگذاریم، که فردا پرسیم

19. قطره‌ای بیش نباشد دو جهان از دریاش

20. صفت قطره همان به که ز دریا پرسیم

21. اوحدی، رو، تو سخن گوی که مقصود سخن

22. یک حدیثست و هم از مردم یکتا پرسیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
* هر چه گفت و گوی خلق آن ره ره عشاق نیست
شعر کامل
مولوی
* به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
* بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
شعر کامل
حافظ
* روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
* وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
شعر کامل
حافظ