اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 63

1. حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات

2. تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات

3. لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو برد

4. در جهان آب رخ معدن و حیوان و نبات

5. چشمم از گریه فراتست و رخ از ناخن نیل

6. تو توانی که به هم جمع کنی نیل و فرات

7. همچو فرهاد دگر کوه گرفتیم و کمر

8. در فراق رخت، ای دلبر شیرین حرکات

9. جز وفاق تو حدیثم نبود وقت نشو

10. جز وفای تو به یادم نبود روز وفات

11. سیم اشک من از آن نقد روانست، که گشت

12. لب لعل تو محصل، خط سبز تو برات

13. هر چه گویی بتوانم، مگر از روی تو صبر

14. و آنچه خواهی بکنم، جز به فراق تو ثبات

15. نیک درویشم و در حسن زکاتی هم همست

16. بده، ای محتشم حسن، به درویش زکات

17. کردم اندیشه که آن روز کجا دانم رفت؟

18. گر بیابم ز کمند سر زلف تو نجات

19. اوحدی داد تو از شاه بخواهد روزی

20. که بگردد به فراق رخ زیبای تو مات


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از زلف مشکبوی تو مجلس معطرست
* گوئی که عود خام بر آتش نهاده‌ئی
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* آن نقطه که پیرایهٔ پرگار وجود است
* خالی است که بر کنج لب نوش تو افتاد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* ز اهل درون باهش ترند آنان که بیرون درند
* اکثر به خاصان می دهد سلطان شراب ناب را
شعر کامل
نظیری نیشابوری