اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 635

1. سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من

2. که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من

3. مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او

4. از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من

5. من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل

6. من آن صبحم، که از اشکست پروین در کنار من

7. مرا روی چو تقویمست و به روی جدولی خونین

8. که حکم آن نشد، منسوخ چون تقویم پار من

9. سرم را اتصالی هست کلی با خیال او

10. از آن سر در نمی‌آرد به دوش بردبار من

11. خبر ده ز اجتماع او تنم را، تا برون آید

12. به استقبال روی او دل و صبر و قرار من

13. پیاپی مایلست این دل به قرب نقطهٔ خالش

14. دریغ ار خارج از مرکز نیفتادی مدار من!

15. به سرحد وصالش گر زوجهی راه میابم

16. شرف هم خانه میگردد دگر با روزگار من

17. چو ماه از عقدهٔ زلفش مگر دارد خسوف آن رخ؟

18. که از آغاز تاثیرش زمستان شد بهار من

19. چو دانستی کز آن تست بیت‌المال دل یکسر

20. به سهم‌الغیب آن غمزه بگو: تا کیست یار من

21. طریق اجتماعی نیست دل را با فرح بی‌تو

22. ازان چون عقلهٔ زلف تو منکوسست کار من

23. ز اشکم نقطه میراند غمت بر تختهای رخ

24. که در هنگامها گوید نهان و آشکار من

25. فلکها را رصد کردم من، ای ماه و نپندارم

26. کزیشان چون تو خورشیدی بتابد بر دیار من

27. تو اصطرلاب این دل را بگردان در شعاع رخ

28. ببین تا ارتفاع مهر چندست از شمار من؟

29. از آن خاک اوحدی را گر نهی بر جبهه اکلیلی

30. به شعری میبرد شعر چو در شاهوار من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گریه تاب نشست از رخ من گرد خمار
* چشم بر خوشه انگور ثریا دارم
شعر کامل
صائب تبریزی
* دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
* که من او را ز محبان شما می‌بینم
شعر کامل
حافظ
* گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
* هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
شعر کامل
حافظ