اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 637

1. هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من

2. در خون نشیند، تا کند چون روز روشن راز من

3. از دیده گر در پیش دل سیلی نرفتی هر نفس

4. آتش به جانم در زدی این آه برق‌انداز من

5. من شرح دل پرداز خود برخی فرستم پیش تو

6. لیکن تو کمتر میکنی گوشی به دل پرداز من

7. بالم به سنگ سر کشی بشکستی ای سیمین بدن

8. ورنه کجا خالی شدی کوی تو از پرواز من؟

9. برخاستی تا: خون من در پای خود ریزی دگر

10. ای آرزوی دل، دمی بنشین و بنشان آز من

11. پروانه‌وارم سوختی، ای شمع وز رخسار تو

12. نه پرتوی بر حال دل، نه بوسه‌ای در گاز من

13. از بس که نالد اوحدی در حسرت دیدار تو

14. پر شد جهان ز آوازه عشق بلند آواز من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در زلف تو دادند نگارا خبر دل
* معذورم اگر آمده‌ام بر اثر دل
شعر کامل
سنایی
* از دل خونشده ماست نگارین پایش
* چون ازان زلف برون شانه شمشاد آید؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* کسی که قیمت ایام وصل نشناسد
* ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن
شعر کامل
سعدی