غزل شمارهٔ 652
1. منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین
2. گذری کن و گل و سوسن و سمنم ببین
3. تو و او که باشد؟ ازین دویی چه کنی سخن؟
4. همه اوست این نه تویی، بدان، نه منم، ببین
5. درو بام خلوت من پرست ز نقش او
6. به تو شرح واقعه بیش ازین چه کنم؟ ببین
7. ز درش به روز من ار چه دور همی روم
8. شب تیره بر سر کوی او وطنم ببین
9. به دیار ما چو به دوستی گذرت بود
10. سخنم مپرس ز دشمنان، سخنم ببین
11. نخورم بر غم تو باده جز بعلانیه
12. تو به سر من چو نمیرسی، علنم ببین
13. چو پس از منت هوس تفرج دل کند
14. بر خاک من رو و بازکن کفنم، ببین
15. ز خدای و نفس خود، ار چنان که تو واقفی
16. نفس خدای ز جانب یمنم ببین
17. مکن، اوحدی، طلبم، که غایبم از زمین
18. بهل این زمین و برون ازین زمنم ببین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده