غزل شمارهٔ 661
1. ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
2. دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو
3. کی راست شود کارم؟ زین غصه که من دارم
4. ای کار مرا ویران بنیاد ز دست تو
5. عقلم چو دهد یاری، گوید که: درین زاری
6. آنست که صد نوبت افتاد ز دست تو
7. دادی ز جفا نوشم، تا گشت فراموشم
8. چیزی که مرا بودی بر یاد، ز دست تو
9. از بند رها میکن، مملوک و بها میکن
10. کین بنده نخواهد شد آزاد ز دست تو
11. شادی به غمت دادم و اکنون ز غمت شادم
12. زیرا که نشاید شد دلشاد ز دست تو
13. چون اوحدی ار راهم باشد به در شاهم
14. یا دولت او خواهم یا داد ز دست تو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده