اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 692

1. ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته

2. صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته

3. سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر

4. بر حال من نسوخته و آهن بسوخته

5. هردم ز غصه، چیست نگویی مراد تو؟

6. زین ناتوان عاشق خرمن بسوخته

7. بی‌چهرهٔ چو شمع تو در خلوت تنم

8. دل را چراغ مرده و روغن بسوخته

9. بر درد و داغ و محنت و اندوه و رنج من

10. هم مرد خسته گشته و هم زن بسوخته

11. در مسکنی که این دل مسکین کشیده دم

12. خرمن به باد داده و مسکن بسوخته

13. چون اوحدی مرا ز غمت آتش جگر

14. در آستین گرفته و دامن بسوخته


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
* بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
شعر کامل
حافظ
* بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود
* داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود
شعر کامل
مولوی
* دل آگاه در پیری زغفلت بیش می لرزد
* که وقت صبح اکثر شبروان را خواب می آید
شعر کامل
صائب تبریزی