غزل شمارهٔ 692
1. ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
2. صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته
3. سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر
4. بر حال من نسوخته و آهن بسوخته
5. هردم ز غصه، چیست نگویی مراد تو؟
6. زین ناتوان عاشق خرمن بسوخته
7. بیچهرهٔ چو شمع تو در خلوت تنم
8. دل را چراغ مرده و روغن بسوخته
9. بر درد و داغ و محنت و اندوه و رنج من
10. هم مرد خسته گشته و هم زن بسوخته
11. در مسکنی که این دل مسکین کشیده دم
12. خرمن به باد داده و مسکن بسوخته
13. چون اوحدی مرا ز غمت آتش جگر
14. در آستین گرفته و دامن بسوخته
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده