اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 724

1. دل جفت درد و غم شد زان دیلمی کلاله

2. گل را قبول کم شد زان روی همچو لاله

3. بس غصه داد و رنجم،زان منزل سپنجم

4. ماه چهارده شب، حور دو هفت ساله

5. زان زلف همچو زندان، تابنده در دندان

6. همچون ز شب ثریا، یا خود ز میغ ژاله

7. ماهی که می‌سرایم در شوقش این غزلها

8. چشم غزال دارد، رخسارهٔ غزاله

9. گر حجت غلامی خواهد ز من لب او

10. جز روی او نیاید شاهد درین قباله

11. از نامهٔ فراقش عاجز شدم، چو دیدم

12. زیرا نکرده بودم بحثی در آن رساله

13. با مهر چرخ دی گفت: این بت‌تر است مانا

14. گفتا: منش رقیبم وین بت مرا سلاله

15. ای مدعی، کزان لب خواهی علاج کردن

16. هر درد را که داری می‌کن به من حواله

17. خواهی که زین چه هستم دیوانه‌تر نگردم

18. بر یاد آن پری رخ پر کن یکی پیاله

19. آن رنگ داده ناخن تا بر رگ دل آمد

20. چون چنگ نیست یک دم خالی ز آه و ناله

21. چون بوسه خواهم از وی گیرد لبش به دندان

22. تا اوحدی نبیند بی‌استخوان نواله


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عزم بر هم زدن هر دو جهان گر داری
* هیچ تدبیر چنان نیست که یکدل باشی
شعر کامل
صائب تبریزی
* طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
* ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
* می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها
شعر کامل
سعدی