اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 726

1. ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه

2. تاریک بی‌تو چشم همین و همان همه

3. از خود ترا به چشم یقین دیده عاشقان

4. و افتاده از یقین خود اندر گمان همه

5. از مشتری به نقد، چو دلال، حسن تو

6. زر برده و متاع تو اندر دکان همه

7. در عالم از رخ تو نشانی شده پدید

8. و افتاده عالمی ز پی آن نشان همه

9. چشم تو عرضه کرده ز هر سو هزار ترک

10. با ما نهاده تیر جفا در کمان همه

11. دیدم که با تو ناله و فریاد سود نیست

12. دادم به باد عشق تو سود و زیان همه

13. چون غنچه در هوای تو یک بارگی دلیم

14. چون بید نیستیم ز عشقت زبان همه

15. کرد آشکار صورت خوبت هزار حسن

16. و آن حسنها ز دیدهٔ صورت نهان همه

17. چشم ترا به کشتن ما تیغ بر کمر

18. ما را به جستن تو کمر بر میان همه

19. گر کارکرد قهر تو، دادیم سر ز دست

20. ور یار گشت لطف تو، بریدم جان همه

21. از بس که پر شدم ز صفات کمال تو

22. نزدیک شد که پر شود از من جهان همه

23. در عرض دیدن تو دل تنگ اوحدی

24. خطی به خون نبشته و ما در ضمان همه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زمین آمد از سم اسپان به جوش
* به ابر اندر آمد فغان و خروش
شعر کامل
فردوسی
* گر بدین پستهٔ خندان به چمن بنشینی
* غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ
* چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ
شعر کامل
مولوی