اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 751

1. زان شکرین لب گر شبی کردم شکار بوسه‌ای

2. از من چه رنجی؟ ای پسر، سهلست کار بوسه‌ای

3. چون بیشمار از لعل خود دادی به هر کس بوسها

4. یا خود خطا باشد ترا کردن شکار بوسه‌ای

5. زاب دهانت مست شد دشمن، که خاکش بر دهن

6. وآنگه من آشفته در رنج و خمار بوسه‌ای

7. جانا، دل محرور من شد بیقرار از شوق تو

8. با او به بازی بعد ازین می‌ده قرار بوسه‌ای

9. روزی که خواهند از لبت عشاق عالم کامها

10. هر کس تمنایی کند، ما اختیار بوسه‌ای

11. آمد به لب جان از غمت، جانا، نمیگویی که: ما

12. تا چند سوزیم این چنین در انتظار بوسه‌ای؟

13. روزی برای اوحدی یک بوسه بفرست از لبت

14. وز لعل شکربار خود کم‌گیر بار بوسه‌ای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
* که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
شعر کامل
حافظ
* بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
* که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
شعر کامل
حافظ
* من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست
* من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار
شعر کامل
سعدی