اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 820

1. سرم بی‌دولتست، ار نه ز پایت کی شدی خالی؟

2. که حور نرگسین چشمی و ماه عنبرین خالی

3. خوشا چشمی که روز و شب تواند دید روی تو

4. که میمون طالع و بخت و همایون طلعت و فالی

5. نجستم هیچ ازین دنیا بغیر از دیدن رویت

6. بهیچم بر نمیگیری ز درویشی و بی‌مالی

7. نخواهد بود تا هستم دل من بی‌ولای تو

8. اگر خنجر کشد سلطان و گر ناوک زند والی

9. ترا بر گریهای من مپندارم که دل سوزد

10. که همچون گل همی خندی و همچون سرو می‌بالی

11. بدین حسن ار شبی تنها به دست زاهدی افتی

12. بزورت بوسه بستاند، اگر خود رستم زالی

13. چون من زلف ترا گفتم که: وقتی مالشی میده

14. نهادی زلف را بر گوش و گوش من همی مالی

15. پریشانی مکن با ما چو زلف خویشتن چندین

16. که من خود بیتو میسوزم ز مسکینی و بد حالی

17. نخواهد بود تحصیلی مرا بی‌روز وصل تو

18. اگر پیشت فروخوانم تمامت علم غزالی

19. بب دیده می‌گریم ز دستان تو هر ساعت

20. که آتش میزینی در جان و می‌گویی: چه مینالی؟

21. جهان پر شرح تست و نام اوحدی، لیکن

22. عجب دارم که نام او رود در مجلس عالی!


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
* در طریق عشق اول منزلست
شعر کامل
سعدی
* دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق
* اهل دنیا همه درمانده تر از یکدگرند
شعر کامل
صائب تبریزی
* اشک بدخواهت از حسد چو بقم
* روی بدگویت از عنا چو زریر
شعر کامل
انوری