اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 822

1. زهی! نادیده از خوبان کسی مثل تو در خیلی

2. اگر روی ترا دیدی چو من مجنون شدی لیلی

3. ز هجرت چون فرو مانم جزین کاری نمیدانم

4. که شب روز گردانم بواویلاه و واویلی

5. اگر چشمم چنین گرید میان خاک کوی تو

6. ز اشک او همی ترسم که در شهر اوفتد سیلی

7. به امید تو میباشم من شورید پسر، لیکن

8. کجا با آن چنان رتبت به درویشان کند میلی؟

9. به قتلم وعدها دادی و کشتن بیمها، آری

10. ز قتل چه من اندیشی؟ که چون کشته‌ای خیلی

11. به لطفم پرسشی میکن، که از جور تو دارم من

12. شبی تاریک چون مویی، نهاری تیره چون لیلی

13. گرفتم ز اوحدی یکروز جرمی در وجود آمد

14. ز احسان تو آن زیبد که بر جورش کشی ذیلی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
* ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
شعر کامل
حافظ
* کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
* مباد آن که در این نکته شک و ریب کند
شعر کامل
حافظ
* عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم
* پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم
شعر کامل
سعدی