غزل شمارهٔ 835
1. باز دوشم ز راه مهمانی
2. به خرابی کشید و ویرانی
3. داشت در پیش رویم آینهای
4. تا بدیدم درو به آسانی
5. که جزو نیست هر چه میدانم
6. که ازو خاست هر چه میدانی
7. دو قدم راه بیش ، نیست ولی
8. تو در اول قدم همی مانی
9. هر چه هستیست در تو موجودست
10. خویشتن را مگر نمیدانی؟
11. ای که روز و شبت همی خوانم
12. گر چه هرگز مرا نمیخوانی
13. زان شراب بقا بده جامی
14. تا تن اوحدی شود فانی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده