غزل شمارهٔ 845
1. عارت آمد که دمی قصهٔ ما گوش کنی؟
2. قصهٔ غصه این بیسر و پا گوش کنی؟
3. پادشاهی تو، ازین عیب نباشد که دمی
4. حال درویش بپرسی و دعا گوش کنی
5. چه زیان دارد؟ اگر بیسر و پایی روزی
6. عرضه دارد سخنی وز سر پا گوش کنی
7. گوش بر قول حسودان مکن، ای رانه رواست
8. که صوابی بگذاری و خطا گوش کنی
9. با تو از راستی قد تو میباید گفت
10. کان چه از صدق بگویم به صفا گوش کنی
11. خلق گویند که: با او سخن خویش بگوی
12. من گرفتم که بگویم، تو کجا گوش کنی؟
13. به خدا، گر بودت هیچ زیان گر نفسی
14. قصهٔ اوحدی از بهر خدا گوش کنی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده