اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 848

1. جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟

2. که هر دم به نوعی دلش خون کنی

3. تو روزی ز دست غم خود مرا

4. به صحرا دوانی و مجنون کنی

5. نگویم به کس حال بیداد تو

6. که ترسم بگویند و افزون کنی

7. نمی‌دارم از دامنت دست باز

8. گرم دامن دیده جیحون کنی

9. برآنی که بر من کنی رحمتی

10. چه سودم دهد؟ گر نه اکنون کنی

11. نبود این گمان اوحدی را بتو

12. که با او دل خود دگرگون کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
* فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
شعر کامل
حافظ
* شبی که سرو تو شمع مزار من گردد
* چو گردباد به گردت غبار من گردد
شعر کامل
حزین لاهیجی
* آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست
* برق عالم سوز را پروای خرمن نیست نیست
شعر کامل
رهی معیری