اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 848

1. جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟

2. که هر دم به نوعی دلش خون کنی

3. تو روزی ز دست غم خود مرا

4. به صحرا دوانی و مجنون کنی

5. نگویم به کس حال بیداد تو

6. که ترسم بگویند و افزون کنی

7. نمی‌دارم از دامنت دست باز

8. گرم دامن دیده جیحون کنی

9. برآنی که بر من کنی رحمتی

10. چه سودم دهد؟ گر نه اکنون کنی

11. نبود این گمان اوحدی را بتو

12. که با او دل خود دگرگون کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفت نیلوفر چو کلک از آب سر بیرون کشد
* کیست او تا پیش کلک اندر سرش افتد سری
شعر کامل
انوری
* ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی
* که بی وجود شریفت جهان نمی‌بینم
شعر کامل
سعدی
* هزار نعره ز بالای آسمان آمد
* تو تن زنی و نجویی که این فغان ز کجا
شعر کامل
مولوی