اوحدیمنطق العشاق (فهرست)

شمارهٔ 33-حکایت

1. جوانی خار کن بر خار می‌خفت

2. کسی گل بر سرش کرد، آن جوان گفت

3. مرا تا خار دامن گیر گشتست

4. گل اندر خاطرم کمتر گذشتست

5. ز خاری هر که او پیوند بیند

6. همان بهتر که: گل دیگر نچیند

7. به تنهایی مرا خاری تمامست

8. وصال گل به انبازی حرامست

9. درین بستان گل رنگین چه جویی؟

10. که دارد حسن او داغ دو رویی

11. اگر خاری کند وقت ترا خوش

12. بر افشان دامن گل را به آتش

13. ز گل رویان تر دامن چه جویی؟

14. که بر هرکس بخندد از دو رویی

15. بتان بی‌وفا خود را پرستند

16. دلیران این چنین بتها شکستند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همای بر همه مرغان از آن شرف دارد
* که استخوان خورد و جانور نیازارد
شعر کامل
سعدی
* شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
* که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
شعر کامل
حافظ
* یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
* که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
شعر کامل
حافظ