اوحدیمنطق العشاق (فهرست)

شمارهٔ 47-حکایت

1. طبیبی با یکی از دردمندان

2. بگفت آن شب که بودش درد دندان

3. که: دندان چون به درد آرد دهانت

4. بکن ور خود بود شیرین چو جانت

5. رفیقی گر ز پیوندت گریزد

6. ازو بگریز، اگر جان بر تو ریزد

7. چو زین سر هست، زان سر نیز باید

8. که مهر از یکطرف دیری نپاید

9. هزیمت رفته را در پی نپویند

10. حدیث قلیه با سیران نگویند

11. چو بینی دوست را از مهر خالی

12. فرو خوان قصهٔ ملکی و مالی

13. چو عاشق ترک شد، معشوق تازی

14. چنین پیوند را خوانند بازی

15. به مثل خود بود هر جنس مایل

16. که قایم شد برین معنی دلایل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شب آمد یکی پردهٔ آبنوس
* بپوشید بر چهرهٔ سندروس
شعر کامل
فردوسی
* شعر و عرش و شرع از هم خاستند
* تا دو عالم زین سه حرف آراستند
شعر کامل
عطار
* وجود ظاهرم تا چند بینی
* که اطلس‌هاست اندر برگ توتی
شعر کامل
مولوی