غزل شمارهٔ 106
1. زبان ز نکته فرو ماند و راز من باقی است
2. بضاعت سخن آخر شد و سخن باقی است
3. گمان مبر که تو چون بگذری جهان بگذشت
4. هزار شمع بکشتند و انجمن باقی است
5. کسی که محرم باد صبا ست می داند
6. که با وجود خزان بوی یاسمن باقی است
7. ز شکوه های جفایت دو کون پر شد، لیک
8. هنوز رنگ ادب بر رخ سخن باقی است
9. نماند قاعده ی مهر کوهکن به جهان
10. ولی عداوت پرویز و کوهکن باقی است
11. مگو که هیچ تعلق نماند عرفی را
12. تعلقی که نبودش به خویشتن باقی است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده