غزل شمارهٔ 143
1. دلم به زخم توان داد، بی تپیدن نیست
2. که کشته ی تو نصیبش ز آرمیدن نیست
3. گذشت و سوختم از انتظار و باز ندید
4. درین دیار مگر رسم باز دیدن نیست؟
5. ز باغ وصل جه حاصل؟ دلا تصور کن
6. که میوه بر سر شاخ است و دست چیندن نیست
7. ز تربتم بگذر ای مسیح دم ، زنهار
8. کزین زیاده مرا تاب آرمیدن نیست
9. دلم کباب شد ز غصه ی غمت عرفی
10. مگو مگو که مرا طافت شنیدن نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده