عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 171

1. مرا دردی است که از داروی راحت بیش می گردد

2. فلک بیهوده بر گرد دکان خویش می گردد

3. ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد

4. که موی بستر سنجاب نیش می گردد

5. به نوعی دیده ام از گریه ی بسیار نازک شد

6. که گر بر لاله و ریحان گشایم ریش می کردد

7. دل گم گشته ای کو تا دگر در سینه باز آید

8. که چون صف های مورم درد و غم در پیش می گردد

9. فلک چندان تُنُک مایه است تا این گرم بازاری

10. که یک جو عافیت گر بخشدم دل ریش می گردد

11. ندانم عرفی این غم دوستی را از کجا دارد

12. که در دنباله ی غم های بیش از پیش می گردد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رشک می آید مرا از جامه بر اندام تو
* با تو ای گل جای در یک پیرهن باید مرا
شعر کامل
رهی معیری
* ز ناله ای که کند خامه می توان دانست
* که کوه درد به دل صاحب سخن دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* به نوبت‌اند ملوک اندرین سپنج سرای
* کنون که نوبت تست ای ملک به عدل گرای
شعر کامل
سعدی