عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 214

1. کسی که دل به وفای تو عشوه کیش نهاد

2. هزار داغ ندامت به جان خویش نهاد

3. کسی به راه تو ارزد که پا ز دیده کند

4. که گل به زیر قدم دید و پای پیش نهاد

5. شهادتش چو مراد دو کون در قدم است

6. کسی که پای طلب در ره تو پیش نهاد

7. کرشمهٔ دهد امید عمر جاویدم

8. که مرگ بهر شگون تیر او به کیش نهاد

9. نه کافرم نه مسلمان، مرا که آتش زد

10. که ننگ سوختن من به دین خویش نهاد

11. ز مغز عرفی از آن خون خوش نسیم چکد

12. که دستهٔ گل غم بر دماغ خویش نهاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
* وان چه نه پیمان دوست بود شکستیم
شعر کامل
سعدی
* به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
* تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
شعر کامل
سعدی
* تا که سرانگشت تاک کرد خزان فندقی
* کرد چمن پرنگار پنجهٔ دست چنار
شعر کامل
خاقانی