غزل شمارهٔ 225
1. خرد دارالشفای جهل، محنت می سازد
2. خراب مستی ام، کاین هر دو را ویرانه می سازد
3. چنان شایستهٔ عشقم که بعد از سوختن ، گردون
4. ز خاکم بلبل ، از خاکسترم پروانه می سازد
5. دو روزی یاریت گشتم، مذاقم بی حلاوت شد
6. مرا جام شراب و گریهٔ مستانه می سازد
7. چو تن ها گردم از عم های او صد همنشین دارم
8. میان بی غمان تنهاییم ام دیوانه می سازد
9. چو در بیت الحرام آیی، مکن بیعت به او عرفی
10. که او در کعبهٔ اسلام ، ره بت می سازد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده