عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 229

1. که دست در خُمِ مِی زد، که خون ما جوشید

2. که برفروخت که درچشم ما حیا جوشید

3. هزار آبله از هر نفس فروریزد

4. چنین که از ته دل تا لبم دعا جوشید

5. ترانهٔ که چمن را به خون گرم گرفت

6. که ناگذشته بر او سینهٔ صبا جوشید

7. کرشمهٔ که بر اصحاب درد می بارد

8. که خون گرم شهیدان هزار جا جوشید

9. چنان ملامت عرفی مرا پریشان کرد

10. که عذر معصیتم از لب قفا جوشید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
* یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* فریب گریه زاهد مخور ز ساده دلی
* که دام در دل دانه است سبحه داران را
شعر کامل
صائب تبریزی
* گوشی که هیچ نشنید فریاد پادشاهان
* خواهد کجا شنیدن داد دل گدا را
شعر کامل
فروغی بسطامی