عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 243

1. نگرفتم از تو جامی، سرم این خمار دارد

2. به ره تو دیر مردم، دلم این غبار دارد

3. به بهانهٔ ترحم ، نکشی مرا ، وگرنه

4. سر خون گرفتهٔ من، به بدن چه کار دارد

5. دل تنگ عیش مارا، که شمارد از صبوران

6. که هزار زخم دندان، جگرش نگار دارد

7. سخنم از آن نباشد، بر اهل عیش روشن

8. که چو باد کوچهٔ غم، نفسم غبار دارد

9. ز متاع شهر سنت، بود آن گران تجمل

10. که ز عشوه جشم بندد، ز کرشمه عار دارد

11. نه شهید غمزهٔ او، دهد این نشانه، عرفی

12. که هزار شمع عشرت، ز سر مزار دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر چه جز معشوق باشد پرده بیگانگی است
* بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است
شعر کامل
صائب تبریزی
* سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد
* در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
شعر کامل
حافظ
* پندم مده که نشونم، ای نیکخواه، ازآنک
* من با توام، ولی دل و جان جای دیگرست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی