عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 255

1. گر به خواب اجلم دیدهٔ جان گرم نشد

2. حال دل چیست که امشب به فغان گرم نشد

3. ناوکی زد به دلم ، لیک چنان زآتش دل

4. تیز بگذشت که پیکانش از آن گرم نشد

5. عرض کردند به ما روز ازل بود و نبود

6. جز به دل دیدهٔ ما در دو جهان گرم نشد

7. آه ازین شرم که افسانه ای از آتش شوق

8. آمد از دل به زبانم که زبان گرم نشد

9. وه چه گرمی است در این انجمن امشب که ز شرم

10. شمع و پروانه به هم صحبت آن گرم نشد

11. منم آن تشنه لب عشق که صد دوزخ درد

12. گشت خالی و مرا کام و دهان گرم نشد

13. گرم خونریزی، عرفی، ز فغان گشت، ولی

14. سببی داشت نهانی ، به همان گرم نشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به منزل رسید آنک پوینده بود
* رهی یافت آن کس که جوینده بود
شعر کامل
فردوسی
* ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
* به دوستی تو با کائنات کین دارم
شعر کامل
محتشم کاشانی
* گل سوری که عروس چمنش می‌خوانند
* گو بده باده درین حجله که سورست اینجا
شعر کامل
خواجوی کرمانی