غزل شمارهٔ 26
1. صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
2. گر قادری ببخش چراغی به شام ما
3. ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
4. دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
5. در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
6. داغ است شیخ شهر ز عیش مدام ما
7. در روزگار نیست رسولی که بی حسد
8. در گوش چون تویی برساند پیام ما
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده