غزل شمارهٔ 338
1. بگو که نغمه سرایان عشق خاموشند
2. که نغمه نازک و اصحاب پنبه در گوشند
3. شکست شیشه و در پا خلید و بی خبران
4. هنوز میکده آشوب و عافیت کوشند
5. اگر ز دیر برندت به طوف کعبه، مباد
6. امید و یاس در این کوچه دوش بر دوش اند
7. هزار شیشه تهی گشت و تنگ حوصله گان
8. هنوز بی خبر از ته پیالهٔ دوشند
9. چه محنت آورد آن جمع را به ناله که تو
10. به ریشهٔ دلشان می خلی و خاموشند
11. فغان ز عادت عرفی که تا تو دشمن جان
12. رهش زدی، ز دلش دوستان فراموشند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده