عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 383

1. چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش

2. که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش

3. فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او

4. رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش

5. به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم

6. که بی تابانه هر جا می توان زد بوسه بر پایش

7. بپوشید ای ملایک چشم تا دل ها به جا ماند

8. که باز از چهره یکسو می کند جعد سمن سایش

9. چو یار از بهر جان، عرفی، قدم ساید به بالینم

10. به دشواری دهم جان، تا کنم گرم تقاضایش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی
* که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت
شعر کامل
حافظ
* چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
* که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
شعر کامل
حافظ
* گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
* دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
شعر کامل
هاتف اصفهانی