عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 391

1. ملک به سهو نویسد چو نامهٔ ستمش

2. سزد که خون شهیدان تراود از قلمش

3. کدام نامهٔ بیداد از او نوشته ملک

4. که من به قطرهٔ اشکی نوشته ام رقمش

5. چگونه جور به عنوان لطف بنویسد

6. اگر نبرده ملک پی به لذت ستمش

7. مرا زیارت دیری به کفر شهرت داد

8. که می روند ملایک به طاعت صنمش

9. به صید مرغ دلم بازد آن صنم که به رشک

10. ز دانه گه بربایند طایر حرمش

11. نهشت زنده کسی را ز غم کنون، وقتیست

12. که باز روح شهیدان شود شهید غمش

13. مباد باعث بیگانگی شود عرفی

14. مگو که نیست مرا تاب لطف دم به دمش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
* نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
شعر کامل
حافظ
* من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
* که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
شعر کامل
حافظ
* عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
* هر چه گفت و گوی خلق آن ره ره عشاق نیست
شعر کامل
مولوی