غزل شمارهٔ 396
1. شهید او که بود آب و رنگ یاقوتش
2. نهند خضر و مسیحا به دوش تابوتش
3. خوش آن سعادت مرغی که می کند در دام
4. کرشمهٔ تو ز اوج هوای لاهوتش
5. ضعیف تر شود ار نعمتش ز باده دهند
6. وظیفه خوار محبت که غم بود قوتش
7. شهید زلف و رخ او چو طرف جوی بهشت
8. برون دمد گل و سنبل ز دور تابوتش
9. فغان ز خامهٔ عرفی که کمترین ظفرت
10. شکست خامهٔ مانی و کلک یاقوتش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده