عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 41

1. مراد و خضر عنان گیر باید از چپ و راست

2. که کج روی نکنم ور نه عزم راه خطاست

3. عجب که باورم آید از راه اندیشی

4. که آفتاب قیامت ز سایه ی طوبی است

5. به ملک صدق گنه را به عفو دشمنی است

6. جزاء جرم در این خطه جزو کاه رباست

7. به میوه ای که رسد دست امیدوارم کن

8. که دست کوته و شاخ بلند دام بلاست

9. ز بس که نور جمالش ز پرده می جوشد

10. نیافتم که نقابش حریر و باد صباست

11. از آن من گردیدند طایران حرم

12. که هر آن نوا که شنیدم شناختم که کجاست

13. جوی در وجود خود از مردمی نیابم هیچ

14. عرق ز ناصیه بیرون جهد که شرم کجاست

15. به آدمی ی فرومایه دل مبند عرفی

16. که این متاع زبون بازمانده ی یغماست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ظاهر و باطن ما آینه یکدگرند
* خاک در چشم حریفی که دهد بازی ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان
* بیرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی
شعر کامل
حافظ
* قرب نیکان را نمی باشد سرایت در بدان
* کز شکر شیرین نگردد چون بود بادام تلخ
شعر کامل
صائب تبریزی