عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 517

1. گر نه خود را بیخود از جام جنون می ساختم

2. دوش با این درد دل تا روز چون می ساختم

3. یاد آن دارد که تا ذوقم فزاید روز وصل

4. حسرت دل یادم از یادت فزون می ساختم

5. آه از آن حرمان که دل را از خیالات محال

6. گاه می دادم تسلی، گاه خون می ساختم

7. کی غم فرهاد و من یکسان شود، گر من ز دل

8. غم برون می ریختم، صد بیستون می ساختم

9. گر خبر می داشتم، عرفی، ز ناسازی او

10. کی چنین خود را به دست او زبون می ساختم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وقت گل زان گونه کز گل سبزۀ تر می دهد
* کشتۀ آن غمزه را از خاک نشتر می دهد
شعر کامل
جامی
* چه خوش باغیست باغ زندگانی
* گر ایمن بودی از باد خزانی
شعر کامل
نظامی
* سپهر بلند ار کشد زین تو
* سرانجام خشتست بالین تو
شعر کامل
فردوسی