عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 544

1. عاشقی دکان رسوایی به شهر و کو منه

2. بر دم شمشیر نه رو بر سر زانو منه

3. عشق از بازیچه بشناس، امت مجنون مباش

4. سر به یاد چشم جانان، در پی آهو منه

5. دل بود شایستهٔ دردی که از صد دل یکی

6. تهمت درد از برای شکوه بر هر مو منه

7. درد اگر آرام گیرد، دستش از دامن بدار

8. عافیت گر غم شود، زانوش بر زانو منه

9. مو به مو از درد بی درمان لبالب شو، ولی

10. گر بساط مرگ بستر باشدت، پهلو منه

11. کوه الماس ار شود شوق و تمنا در دلت

12. با کسی در جلوگاه دوست، عرفی، رو منه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اول دفتر به نام ایزد دانا
* صانع پروردگار حی توانا
شعر کامل
سعدی
* بر پاره کاغذی دو سه مدی توان کشید
* دشنام و هر چه هست غرض یادگار تست
شعر کامل
وحشی بافقی
* ز دیده اشک خونین بر رخان ریخت
* تو گفتى ناردان بر زعفران ریخت
شعر کامل
فخرالدین اسعد گرگانی