غزل شمارهٔ 59
1. شب عشاق ز روز دگران در پیش است
2. مرگ این طایفه، بسیار، ز جان در پیش است
3. من همان روز که جولان تو دیدم گفتم
4. که فراموشی ام ز دست و عنان در پیش است
5. چه غم از پرده دری های نمیم است مرا
6. که بر انداختن نام و نشان در پیش است
7. برو ای عقل منه منطق و حکمت پیشم
8. که مرا نسخه ی غم های فلان در پیش است
9. رفت عرفی ز پی عقل و به جایی نرسید
10. گر چه صد مرحله ی کون و مکان در پیش است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده