شمارهٔ 116-کوته نظر
1. شمع بگریست گه سوز و گداز
2. کاز چه پروانه ز من بیخبر است
3. بسوی من نگذشت، آنکه همی
4. سوی هر برزن و کویش گذر است
5. بسرش، فکر دو صد سودا بود
6. عاشق آنست که بی پا و سر است
7. گفت پروانهٔ پر سوختهای
8. که ترا چشم، بایوان و در است
9. من بپای تو فکندم دل و جان
10. روزم از روز تو، صد ره بتر است
11. پر خود سوختم و دم نزدم
12. گر چه پیرایهٔ پروانه، پر است
13. کس ندانست که من میسوزم
14. سوختن، هیچ نگفتن، هنر است
15. آتش ما ز کجا خواهی دید
16. تو که بر آتش خویشت نظر است
17. به شرار تو، چه آب افشاند
18. آنکه سر تا قدم، اندر شرر است
19. با تو میسوزم و میگردم خاک
20. دگر از من، چه امید دگر است
21. پر پروانه ز یک شعله بسوخت
22. مهلت شمع ز شب تا سحر است
23. سوی مرگ، از تو بسی پیشترم
24. هر نفس، آتش من بیشتر است
25. خویشتن دیدن و از خود گفتن
26. صفت مردم کوته نظر است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده