شمارهٔ 12-احسان بی ثمر
1. بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت
2. کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم
3. از بهر شستن رخ پاکیزهات ز گرد
4. بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم
5. خندید گل که دیر شد این بخشش و عطا
6. رخسارهای نماند، ز گرما گداختم
7. ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من
8. با خاک خوی کردم و با خار ساختم
9. ننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغ
10. هر زیر و بم که گفت قضا، من نواختم
11. تا خیمهٔ وجود من افراشت بخت گفت
12. کاز بهر واژگون شدنش برفراختم
13. دیگر ز نرد هستیم امید برد نیست
14. کاز طاق و جفت، آنچه مرا بود باختم
15. منظور و مقصدی نشناسد بجز جفا
16. من با یکی نظاره، جهان را شناختم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده