شمارهٔ 144-مناظره
1. شنیدهاید میان دو قطره خون چه گذشت
2. گه مناظره، یک روز بر سر گذری
3. یکی بگفت به آن دیگری، تو خون کهای
4. من اوفتادهام اینجا، ز دست تاجوری
5. بگفت، من بچکیدم ز پای خارکنی
6. ز رنج خار، که رفتش بپا چو نیشتری
7. جواب داد ز یک چشمهایم هر دو، چه غم
8. چکیدهایم اگر هر یک از تن دگری
9. هزار قطرهٔ خون در پیاله یکرنگند
10. تفاوت رگ و شریان نمیکند اثری
11. ز ما دو قطرهٔ کوچک چه کار خواهد خاست
12. بیا شویم یکی قطرهٔ بزرگتری
13. براه سعی و عمل، با هم اتفاق کنیم
14. که ایمنند چنین رهروان ز هر خطری
15. در اوفتیم ز رودی میان دریائی
16. گذر کنیم ز سرچشمهای بجوی و جری
17. بخنده گفت، میان من و تو فرق بسی است
18. توئی ز دست شهی، من ز پای کارگری
19. برای همرهی و اتحاد با چو منی
20. خوش است اشک یتیمی و خون رنجبری
21. تو از فراغ دل و عشرت آمدی بوجود
22. من از خمیدن پشتی و زحمت کمری
23. ترا به مطبخ شه، پخته شد همیشه طعام
24. مرا به آتش آهی و آب چشم تری
25. تو از فروغ می ناب، سرخ رنگ شدی
26. من از نکوهش خاری و سوزش جگری
27. مرا به ملک حقیقت، هزار کس بخرد
28. چرا که در دل کان دلی، شدم گهری
29. قضا و حادثه، نقش من از میان نبرد
30. کدام قطرهٔ خون را، بود چنین هنری
31. درین علامت خونین، نهان دو صد دریاست
32. ز ساحل همه، پیداست کشتی ظفری
33. ز قید بندگی، این بستگان شوند آزاد
34. اگر بشوق رهائی، زنند بال و پری
35. یتیم و پیرهزن، اینقدر خون دل نخورند
36. اگر بٔ غارتگری فتد شرری
37. بحکم نا حق هر سفله، خلق را نکشند
38. اگر ز قتل پدر، پرسشی کند پسری
39. درخت جور و ستم، هیچ برگ و بار نداشت
40. اگر که دست مجازات، میزدش تبری
41. سپهر پیر، نمیدوخت جامهٔ بیداد
42. اگر نبود ز صبر و سکوتش آستری
43. اگر که بدمنشی را کشند بر سر دار
44. بجای او ننشیند بزور ازو بتری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده