شمارهٔ 82-سفر اشک
1. اشک طرف دیده را گردید و رفت
2. اوفتاد آهسته و غلتید و رفت
3. بر سپهر تیرهٔ هستی دمی
4. چون ستاره روشنی بخشید و رفت
5. گر چه دریای وجودش جای بود
6. عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت
7. گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید
8. قیمت هر قطره را سنجید و رفت
9. من چو از جور فلک بگریستم
10. بر من و بر گریهام خندید و رفت
11. رنجشی ما را نبود اندر میان
12. کس نمیداند چرا رنجید و رفت
13. تا دل از اندوه، گرد آلود گشت
14. دامن پاکیزه را بر چید و رفت
15. موج و سیل و فتنه و آشوب خاست
16. بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت
17. همچو شبنم، در گلستان وجود
18. بر گل رخسارهای تابید و رفت
19. مدتی در ٔ دل کرد جای
20. مخزن اسرار جان را دید و رفت
21. رمزهای زندگانی را نوشت
22. دفتر و طومار خود پیچید و رفت
23. شد چو از پیچ و خم ره، با خبر
24. مقصد تحقیق را پرسید و رفت
25. جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم
26. میوهای از هر درختی چید و رفت
27. عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت
28. گوش داد و جمله را بشنید و رفت
29. تلخی و شیرینی هستی چشید
30. از حوادث با خبر گردید و رفت
31. قاصد معشوق بود از کوی عشق
32. چهرهٔ عشاق را بوسید و رفت
33. اوفتاد اندر ترازوی قضا
34. کاش میگفتند چند ارزید و رفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده