رهی معیری_دیوانغزل ها-جلد اول (فهرست)

شمارهٔ 12-ماجرای اشک

1. تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک

2. باران صبحگاه ندارد صفای اشک

3. گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست

4. روشندلی کجاست که داند بهای اشک ؟

5. ماییم و سینه‌ای که بود آشیان آه

6. ماییم و دیده‌ای که بود آشنای اشک

7. گوش مرا ز نغمه ی شادی نصیب نیست

8. چون جویبار ساخته ام با نوای اشک

9. از بسکه تن ز آتش حسرت گداخته است

10. از دیده خون گرم فشانم بجای اشک

11. چون طفل هرزه پوی بهر سوی می دویم

12. اشک از قفای دلبر و من از قفای اشک

13. دیشب چراغ دیده من تا سپیده سوخت

14. آتش افتاد بی تو بماتم سرای اشک

15. خواب آور است زمزمه جویبارها

16. در خواب رفته بخت من از هایهای اشک

17. بس کن رهی که تاب شنیدن نیاوریم

18. از بسکه دردناک بود ماجرای اشک


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان
* بیرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی
شعر کامل
حافظ
* آدمیت حسن گندم گون پسندیدن بود
* هر که باشد این مذاقش در حساب آدمی است
شعر کامل
صائب تبریزی
* چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
* پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
شعر کامل
سعدی