شمارهٔ 79 - در مدح اتسز خوارزمشاه
1. ببرد از من بناگاهان هوای مهر آن دلبر
2. نشاط از جان قرار از دل توان از تن خرد از سر
3. لب و خود و رخ و خط وی و جز او کرا دیدی
4. خط از سنبل رخ از لاله خدا ز سوسن لب از شکر؟
5. بری پیدا دلی پنهان رخی زیبا قدی نازان
6. قد از سرو و رخ از ماه و دل از آهن بر از مرمر
7. بقد و زلف و جعد و طره بر دست آن صنم گویی
8. گره از دام و پیچ از تاب و رنگ از شب خم از چنبر
9. بسان نور و فر و عکس لون چهر او ناید
10. گل از گلبن در از دریا مه از گردون می از ساغر
11. تو گویی شم و نم و دم و خوی بر دست شخص او
12. خوی از خیری دم از باده نم از نرگس شم از عنبر
13. چو باد و ابر و دود و برق آید در وثاق من
14. غم از رو زن بلا از کوی و رنج از بام و جور از در
15. نبرد فهم و وهم و مهر و امید اندر گیتی
16. امید از وصل و مهر از یار و وهم از شاه و فهم از زر
17. شهنشاهی که رسم و راه و روی و خوی او بستد
18. فروغ از روز و نور از شمع و زیب از ماه و فر از خور
19. ببزم و رزم و حزم و عزم گویی عاریت دارد
20. کف از حاتم هش از رستم تن از بیژن دل از حیدر
21. بخشم و حلم و عفو و طبع بردارد اگر خواهد
22. رگ از خاک و تگ از باد و نم از آب و تف از آذر
23. جهان را خسرو و سلطان و شاه و شهریار آمد
24. چه از دولت چه از طالع چه از منظر چه از مخبر
25. بعهد و دهر و شهر و چرخ خالی کرد عهد او
26. زمین از رنج و دهر از جور و چرخ از نحس و شهر از شر
27. جهاندارا ، سپاه و خیل و فوج و لشکرت دارد
28. دل از آهن تن از جوشن سر از خفتان بر از مغفر
29. شده ملکت بتو خوب و بدیع و دلکش و زیبا
30. چو طبع از باغ و راغ از شاخ و شاخ از برگ و برگ از بر
31. بخشت و تیغ و شل گرفته پیش تو آرند
32. پلنگ از شخ هز بر از که نهنگ از بحر و شیر از بر
33. تویی خورشید و شاه و شیر و سلطان اندرین عالم
34. هم از همت هم از حشمت از هیبت هم از گوهر
35. شده حضرت بتو خو بدیع و دلکش و روشن
36. چو شمع از شان کمان از شاخ و درع از حلقه تیر از پر
37. همی تا رنگ و بوی و جلد و نام تو پدید آرد
38. زر از سیم و می از آب و خز از موی و گل از عبهر
39. مبادا خالی و فرد و تهی هر روز خسرو را
40. دل از شادی و لب از خنده کف از جام و سر از افسر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده