غزل شمارهٔ 46
1. چه شور افتاده در دلها ز شیرین لعل خندانش
2. دریغا خضر ما شرمنده گردد ز آب حیوانش
3. نه از رنگ تو رنگی داشت نه از بوی تو بوئی
4. ز غیرت چاک زد هر سو ز صد جا، گل گریبانش
5. چو آن بلبل که در بستان ز سنبل آشیان دارد
6. دل آشفتهام جمعی است در زلف پریشانش
7. چو موسی گر زدود شعلهای در پیچ و تاب افتد
8. همیشه داردم در پیچ و تاب آن زلف پیچانش
9. مشو چندین بلند از خاک قصر خود تماشا کن
10. که قیصر رفت بر باد فنا بر قصر و ایوانش
11. رضیسان سرخ دارم از طپانچه روی خود ترسم
12. که رنگ لاغری از کشتنم سازد پشیمانش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده