غزل شمارهٔ 55
1. تا بسر شوری از آن زلف پریشان دارم
2. نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم
3. پرده بردار که تا بر همه روشن گردد
4. کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم
5. پیرم از رشک و شد آمیخته با جان غم یار
6. یوسف و گرگ به یک چاه به زندان دارم
7. با خیال رخت آسودهام از محنت هجر
8. همره نوح، چه اندیشه ز طوفان دارم
9. ای رضی روزی کافر نشود امنی کو
10. این خجالت که من از گبر و مسلمان دارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده