غزل شمارهٔ 73
1. مرا دستی است بالا دست گردون
2. که نتوان ز آستینش کرد بیرون
3. منم بر درگهش چون حلقه بر در
4. نه دست اندرون نه پای بیرون
5. هژبرانند اینجا خفته در خاک
6. دلیرانند اینجـا غرقه در خون
7. تن بیجان چگونه زنده ماند
8. رضی بی او بگو چون زندهای چون
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده