غزل شمارهٔ 82
1. نمیدانی تو رسم دوست داری
2. نمیدانم که با جانم چه داری
3. مگو پیمان و عهدم استوار است
4. که در پیمــــان شکستن استواری
5. غمت چندانکه با ما سازگار است
6. تو صد چنـــدان بما نــاســــازگاری
7. غبارم را توانی داد بر باد
8. اگر بر دل ز من داری غباری
9. دمار از روزگار غم بر آرم
10. اگر افتد بدستم روزگاری
11. رضی گوئی تو را دیگر چه حال است
12. خبر گویا ز حال مانداری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده