غزل شمارهٔ 93
1. از لطف چو در نظر نمیائی
2. از پرده چرا بدر نمیائی
3. در مدرک عقل و حس نمیگنجی
4. در گوشهٔ مختصر نمیـائی
5. جانم بر لب ز انتظار آمد
6. تسلیم کنم اگر نمیـائی
7. پر شد همه بام و بر ز غوغایت
8. با آنکه به بام در نمیـائی
9. هنگام تلافی دل افکاران
10. با عشوهٔ خویش بر نمیـائی
11. ما بر در هجر جان دهیم و تو
12. با ما ز در دگر نمیـائی
13. ای گریه بلات چیست کز چشمم
14. بی لخت جگر بدر نمیـائی
15. کیفیت زندگی نمیفهمی
16. تا با غم عشق بر نمیـائی
17. تا یک سر موی از تو میماند
18. با یک سر موی بر نمیـائی
19. گفتی که نمانده پای رفتارم
20. ای مرد چرا به سر نمیـائی
21. هرگز نروی که باز در چشمم
22. خوشتر ز دم دگر نمیـائی
23. عمرت شد و توشهای نمیبندی
24. گویا تو بدین سفر نمیـائی
25. دیگر بسر رضی نمیاید
26. ای عمر چرا بسر نمیـائی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده