شمارهٔ 44
1. اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
2. چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
3. خدای را بستودم، که کردگار من است
4. زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
5. همه به تنبل و بند است بازگشتن او
6. شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود
7. بنفشههای طری خیل خیل بر سر کرد
8. چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود
9. بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری
10. ز لب فرو شود و از رخان برآید زود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده