شمارهٔ 13-حکایت
1. یکی برد با پادشاهی ستیز
2. به دشمن سپردش که خونش بریز
3. گرفتار در دست آن کینه توز
4. همی گفت هر دم به زاری و سوز
5. اگر دوست بر خود نیازردمی
6. کی از دست دشمن جفا بردمی؟
7. بتا جور دشمن به دردش پوست
8. رفیقی که بر خود بیازرد دوست
9. تو با دوست یکدل شو و یک سخن
10. که خود بیخ دشمن برآید ز بن
11. نپندارم این زشت نامی نکوست
12. به خشنودی دشمن آزار دوست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده